تو مایه سرافکندگی خانواده هستی!
«تو کاری جز با سگ ها و شکار موش نداری. تو مایه سرافکندگی خود و خانواده ات خواهی شد.» این بود گفته پدر عصبانی به پسرش که همان چارلز داروین بود که بعدها یکی از بزرگ ترین طبیعی دان های عالم شد و کتاب اصل انواع به
نویسنده: فیلیپ کان
مترجمین: سیّد مهدی امین و عبّاس علی رضایی
مترجمین: سیّد مهدی امین و عبّاس علی رضایی
چارلز داروین
«تو کاری جز با سگ ها و شکار موش نداری. تو مایه سرافکندگی خود و خانواده ات خواهی شد.» این بود گفته پدر عصبانی به پسرش که همان چارلز داروین بود که بعدها یکی از بزرگ ترین طبیعی دان های عالم شد و کتاب اصل انواع به وسیله انتخاب طبیعی را نوشت. این کتاب مدت ها مورد گفت و گو و انتقاد قرار گرفت ولی امروز به عنوان یکی از مدارک مهم در توضیح به وجود آمدن انواع نباتات و حیوانات می باشد.چارلز داروین در سال 1809 در شروزبری انگلستان، هم زمان با آبراهام لینکلن، به دنیا آمد ولی محیط خانوادگی این دو نفر کاملاً متفاوت بود. پدر چارلز که رابرت نام داشت پزشک ثروتمند و موفقی بود و هرچه فرزندانش می خواستند تهیه می کرد. آن ها از نظر مادی کمبودی نداشتند ولی مادرشان هنگامی که چارلز هشت سال داشت فوت کرد.
پدر بزرگش دکتر ارزمس داروین پزشک و طبیعی دان و نویسنده معروفی بود.
در این خانواده تحصیل کرده و تربیت شده، چارلز کودن به نظر می رسید. زمانی نیز مدیر مدرسه اش او را تنبل خواند. اما چارلز تنبل و کودن نبود. مشکل کار این بود که تخیل روشن و زنده او با برنامه مدرسه سازگاری نداشت. او به حیوانات و حشرات علاقه زیادی نشان می داد. او به رغم آنچه که پدرش فکر می کرد خود را برای کارهای علمی زندگی اش آماده می کرد و به تدریج نخستین ابزار کار علمی را تیزتر می کرد که همان مشاهده بود. بعدها خود می گفت، البته نه به منظور خودستایی: «من از مشاهده و بررسی اشیا بر دیگران برتری دارم و هرآنچه را که از دیدگاه آنان در می رود من با دقت می نگرم و در می یابم.»
قدرت مشاهده چارلز همیشه مورد تحسین پدرش بود. دکتر رابرت داروین، پدر جارلز، آدمی قوی هیکل و تنومند بود و وزنش به 135 کیلوگرم می رسید. هنگامی که به عیادت بیماران بی چیز می رفت دچار ناراحتی می شد چون پله های خانه های آن ها تاب تحمل وزن او را نداشت. در اوایل جوانی، چارلز به همراه پدر به عیادت بیماران می رفت و وضع آن ها را به دقت به پدرش گزارش می داد و او نیز بر مبنای مشاهدات پسر برای آنان نسخه می نوشت، البته در آن زمان قوانین پزشکی چندان سخت و دقیق نبود.
چارلز به همراه برادرش ارزمس برای تحصیل پزشکی به دانشگاه ادینبورگ فرستاده شد. در دانشگاه او را چندان دانشجوی باهوشی نمی دانستند. ولی چارلز به کارهای علمی علاقه زیادی نشان می داد؛ مخصوصاً به مباحث مربوط به موضوعاتی که درباره منشأ زندگی بود که از مسائل روز به شمار می رفت. بعد از دو سال تحصیل بیهوده معلوم گردید که چارلز به پزشکی علاقه ندارد.
بالاخره برای این که رعایت وضع خانواده اش را که طبقه تحصیل کرده بودند بکند تصمیم گرفت حرفه آبرومندی در پیش گیرد و موافقت کرد با مطالعه علوم دینی کشیش بشود. بدین منظور به دانشگاه کیمبریج رفت ولی اغلب اوقات خود را به جای مطالعه الهیات به جمع آوری حشرات صرف می کرد و مجموعه حشرات جالبی فراهم آورد.
داروین در بیست سالگی در رشته الهیات از دانشگاه فارغ التحصیل شد ولی علاقه مند نبود کشیش بشود. نامه ای از جان هنسلو گیاه شناس جوان که داروین او را در کیمبریج دیده بود، به دستش رسید و دست از کار کشید. هنسلو نیز داروین را به کاپیتان فیتز روی که ناخدای کشتی 235 تنی به نام اچ. ام. اس. بیگل بود سپرد. این کشتی به قصد بررسی سواحل امریکای جنوبی سفر می کرد و چارلز علاقه مند بود به عنوان یک نفر طبیعی دان به مسافرت برود و خرج خود را نیز بپردازد. مدت این مسافرت دو سال بود و چارلز نیز عازم سفر شد.
او برای گرفتن پول به سراغ پدر رفت ولی پدرش موافقت نکرد و می گفت فکر بیهوده ای است لیکن اعضای خانواده بعد از مشورت زیاد موافقت کردند. کشتی در زمستان سال 1831 از دون پورت حرکت کرد و چارلز داروین از عرشه تماشا می کرد؛ در آن وقت نمی دانست که مدت پنج سال از وطنش دور خواهد بود و بزرگ ترین ماجرای طبیعی تاریخ را در پیش خواهد داشت.
چارلز داروین مشاهده کننده دقیق و گزارش دهنده ای موشکاف بود و با علاقه خستگی ناپذیری به جمع آوری گیاهان و نباتات پرداخت. او با صبر و متانت زیاد به جمع آوری گیاهان و سنگ ها، حشرات، حیوانات و فسیل ها مشغول شد و به تنهایی این کار را انجام داد و در عرشه کشتی هرچه می یافت آن ها را پر از چیزهایی که جمع کرده بود می نمود و در هر بندری که کشتی لنگر می انداخت گزارش کارها و چیزهایی را که گرد آورده بود به خانه اش می فرستاد.
این سفر دریایی پر از ماجرا و خطر بود. در جزایر، حیوانات و انسان های وحشی و دزدان زندگی می کردند؛ هرآن خطر گم شدن می رفت و از توفان های سرد و هولناک می بایست دوری می جست. ولی در بعضی از بنادر امریکای جنوبی مناظر عالی و مجالس مجلل ترتیب داده می شد و داروین با زنان زیبا نیز آشنا می شد که آن ها را حوری دریایی می نامید و نیز با اشخاص متمدن آشنا می گردید. اینان با اشخاص وحشی که قبلاً در بعضی نواحی دیده بود کاملاً فرق داشتند.
در این سفر، کاپیتان فیتز سه نفر از بومیان وحشی را به سرزمین خودشان برگرداند. آن ها از قبیله تیئر دل فوئگو بودند و در مسافرت قبلی به عنوان گروگان با خودشان آورده بودند. داروین مشاهده کرد که این سه نفر که با آب و هوای خشن محیط خودشان انس گرفته بودند و اخلاق بخصوصی داشتند در اثر تماس با محیط متمدن تا حدی عوض شده بودند.
بعد از بررسی سواحل بی شمار گمنام و مطالعه درباره انواع گیاهان و حیوانات عجیب، کشتی در جزایر گالاپاگوس لنگر انداخت که در حدود 800 کیلومتر در غرب امریکای جنوبی بود.
این جا طبیعت به منزله آزمایشگاهی بود که چارلز در آن به مطالعه پرداخت و به «اصل انواع» آگاه شد. خصوصیات گوناگون و ابتدایی انواع مخلوقات کلید این نظریه را به او داد که در اشکال زنده تغییراتی پدید می آید و می توان فرض کرد که یک نوع از پرندگان این محیط وسیع در مناطق مختلف انواع گوناگون به خود گرفته است. زندگی خزندگان و پرندگان و حیوانات در هر جزیره متفاوت بوده، با وجود این وجوه تشابهی مشاهده می شود. اگر تمام آفرینش در یک زمان صورت گرفته چرا این همه موجود زنده با این اختلاف جزئی پدید آمده اند؟ با مطالعه فسیل هایی که با موجودات زنده شباهت داشتند این نتیجه را گرفت که بعضی انواع به انواع نزدیک و مشابه جانشین شده اند.
معاون فرمانروای یکی از جزایر به داروین گفت که می تواند بگوید هرکدام از لاک پشت ها از کدام جزیره آمده اند. داروین چنین نتیجه گرفت که تشابه و اختلاف وقتی پیش می آید که ساکنان چند جزیره دارای اجداد مشابه بوده و در دوره تکاملی به تدریج در آن ها تغییراتی ظاهر شده است. به این ترتیب اصل نظریه «تکامل تدریجی» در مغز داروین شروع به نشو و نما کرد. در انواع موجودات تغییراتی ظاهر شده، این موضوع کاملاً آشکار بود ولی مکانیسم این تغییر چگونه بوده و چطور به وقوع پیوسته است؟
این سؤال تا سال 1838 در ذهن او بود تا این که کتاب تامس مالتوس، مقاله ای درباره جمعیت را خواند و دریافت که چگونه و چرا موجودات زنده از نسلی به نسل دیگر تغییر می یابند. مالتوس عقیده داشت که افزایش جمعیت بیش از افزایش تولید غذا است؛ در نتیجه تنازع تحصیل غذا پیش می آید و منجر به تنازع بقا می گردد. داروین می دانست که در حیوانات اهلی می توان خصوصیات ممتازی را پرورش داد. در مورد حیوانات اهلی، انسان آن دسته را که دارای خصوصیات مطلوب بودند پرورش داد و از رشد خصوصیات نامساعد جلوگیری نمود. داروین مشاهده کرده بود که تنوع و اختلاف در حیوانات وحشی نیز وجود داشته ولی چگونه بدون یاری انسان انتخاب صورت گرفته است؟ جواب این سؤال را از نظر مالتوس توجیه کرد که بشر برای تأمین غذا می بایست تنازع کند و با محیط زیست خود سازگاری یابد. حیوانات وحشی نیز دارای همین وضع بودند. اگر غذا به قدر کافی نباشد تنها حیواناتی می مانند که بتوانند با طبیعت برای تأمین غذا سازگاری نمایند. علت اصلی تغییرات مداوم اصل بقای انسب و اصلح بود.
داروین با اصل تنازع بقا می گوید: «اختلافات مطلوب و مناسب می مانند و اختلافات نامناسب از بین می روند و در نتیجه انواع جدیدی تولید می شوند.»
داروین مدت بیست سال برای اثبات نظریات خود مدارک لازم را جمع آوری کرد ودر ضمن به مطالعاتی که در طول سفر خود با بیگل کرده بود ادامه داد. در سال 1855 زیست شناس معروفی به نام آلفرد والاس مقاله ای نوشت با عنوان «درباره قانونی که موجب انواع جدید شده است.» در این مقاله عقاید زیادی شبیه عقاید منتشر نشده داروین وجود داشت. به داروین توصیه شد که خلاصه ای از نظریات خود را منتشر سازد ولی او این کار را به وقت دیگر موکول کرد. در سال 1858 والاس نسخه خطی مقاله دیگری را فرستاد با عنوان «گرایش تغییرات انواع به جدایی از منشأ اصلی». داروین بعد از مطالعه آن متوجه شد که این ها خلاصه ای از نظریات او هستند که اگر آن ها را نوشته بود بهتر بود. بنابراین تصمیم گرفت اکتشافات علمی خود را به جهانیان عرضه کند. در اول ژوییه سال 1858 مقاله والاس و یادداشت های داروین در مورد نظریاتش به طور جداگانه در انجمن «لینیان» لندن خوانده شد.
کتاب اصل انواع سال بعد چاپ شد. در این کتاب داروین نظریه خود را عرضه کرد و توجیه مفصلی درباره زمین شناسی و توزیع گیاهان و جانوران از نظر جغرافیایی نمود. نظر کلی داروین در سراسر این کتاب بحث مفصل درباره تکامل تدریجی موجودات است. از نخستین روزهای بیان این نظریه مخالفت با داروین شروع شد.
در سال 1860 مطالبی در مجمع پیشرفت علوم انگلستان بر ضد داروین ارائه شد. اسقف آکسفرد به سکوی خطابه رفت و داروین و حامی او، تامس هاکسلی، را به باد استهزا گرفت. اسقف سوال معروف را مطرح کرد: «آیا پدر بزرگ یا مادربزرگ آقای هاکسلی از نسل میمون هستند؟» هنگامی که هاکسلی در پاسخ گفت که ترجیح می دهد جدش میمون باشد تا اسقف، جلسه به هم خورد و فریادها برخاست.
در سال 1925 معلمی به نام جان سکوپس به علت تدریس نظریه تکاملی داروین، در ایالت تنسی، مورد تعقیب قرار گرفت. وکیل معروفی به نام کلارانس دارو از او دفاع کرد. محاکمه را شخصی زبردست به نام ویلیام جنینگس براین اداره می کرد. سکوپس محکوم شد ولی رأی دادگاه لغو گردید. بدین ترتیب چهل سال بعد از مرگ داروین هنوز نظریه اش مورد بحث و اختلاف بود.
داروین، که کتاب به دقت نوشته شده او هیاهوی زیادی ایجاد کرد، مرد آرام و مهربان و ملایمی بود. بعد از مراجعت از سفر با بیگل بیمار بود و همیشه سردرد و تهوع داشت. تا هفتاد سالگی زندگی کرد ولی دیگر به مسافرت نرفت.
داروین با دخترعمویش، اما وجوود، ازدواج کرد و با خانواده اش در دهکده کوچکی در ناحیه کنت به خوشی زندگی کرد. درآمد او کافی بود و احتیاج نداشت در اندیشه تأمین معاش باشد. او وقتش را صرف مطالعه مدارک زیادی می نمود که او را به اثبات نظریه تکاملی خود راهنمایی می کردند. با شوق زیاد در باغش گردش و تحقیقات و آزمایش هایی در روی گیاهان می کرد که برای اثبات نظریه اش لازم بودند.
داروین علاوه بر کتاب اصل انواع کتاب های دیگری نیز نوشت. کتاب ایجاد شکل گیاهی در اثر عمل کرم ها نشان داد که کرم ها در تاریخ عالم نقش مهمی داشته اند. به هر حال هیچ کتابی چون اصل انواع ایجاد هیجان و مخالفت نکرد.
داروین مانند ارسطو تحت تأثیر طبیعت قرار گرفت که چگونه با ظرافت و دقت تمام جانوران و مخلوقات را برای انجام وظایف معین طرح ریزی کرده است. می گوید: «هر قدر بیشتر طبیعت را مطالعه می کنم بیشتر تحت تأثیر این موضوع قرار می گیرم که طرح ها و انتخاب های زیبایی که به تدریج با تغییر جزیی در مواردی ایجاد شده برتر از اختراعات مغز و تصور بشری است.»
داروین در سال 1882 درگذشت. اگر او امروز به مسافرت معروف خود می رفت جزایر گالاپاگوس برای تحقیقات او مناسب نبود زیرا لاک پشت های عظیم الجثه و میمون های عجیب از بین رفته اند و نباتات و پرندگان نایاب همه در حال محو شدن هستند. این جزایر اکنون مراکز پایگاه های هوایی است و صدای غرش جت ها صدای حیواناتی را که داروین اولین بار شنید برای همیشه خفه کرده است.
داروین مغز آماده ای داشت و به موقع در تاریخ بشر ظهور کرد و نظریه تکامل را به ما عرضه نمود. او می بایست متوجه می شد که نظریات علمی نیز دستخوش تغییر و تکامل هستند. او می گفت: «من یقین دارم که درباره «اصل» مقدار زیادی از مطالب زاید و بیهوده به نظر خواهد آمد و بیهودگی آن ها اثبات خواهد شد ولی امیدوارم که اساس و چهارچوب مطلب باقی بماند.»
منبع: کان، فیلیپ؛ (1389) دانشمندان بزرگ، ترجمه سید مهدی امین و عباسعلی رضایی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}